نقد و خلاصه سریال کرهای موش

نقد و خلاصه سریال کرهای موش
داستان سریال موش (Mouse 2021)، جنایی و رمزآلود هست.
امتیاز: IMDB
خلاصه سریال:
داستان این سریال از اینجا شروع میشود که ژنهای سایکوپث (مخصوص افراد روانی) قابل شناسایی میشود و 99 درصد افراد با این ژن، به قاتلهای سریالی تبدیل خواهند شد. آن یک درصدی که با این ژن متولد میشوند، افراد نابغهای شناخته خواهند شد. دولت تصمیم دارد لایحهای را به تصویب برساند که نوزادانی را که با این ژن متولد میشوند را سقط کند؛ تا قاتلهای روانی به این دنیا اضافه نشوند.
از این جا به بعد خلاصه سریال حاوی اسپویل است.
در اول سریال ما شاهد تولد دو نوزاد هستیم که یکی از آنها فرزند یک قاتل و البته جراح مغزو اعصاب مشهوری است. در این میان، پسر بچهای که خانوادهاش به دست “شکارچی سر” یا همان دکتر مغز و اعصاب به قتل رسیده است، هویت قاتل را افشا میکند. “شکارچی سر” درواقع سر تمام افرادی که به قتل میرساند را جدا میکند ( به دلیل انجام آزمایش هایی روی مغز انسان و تلاش برای پیوند زدن مغزی به مغز دیگر.) برای همین به شکارچی سر مشهور است. پسر بچهای که هویت قاتل را افشا میکند، (به اسم موچی) بزرگ میشود و به پلیس و کاراگاه تبدیل میشود.
گمراهی مخاطب
سریال موش ما را در جرایان قتلهایی قرار میدهد. این قتلها توسط یک نفر انجام شده، اما هویت آن تماما مخفی است. ما شاهد قتلها بودیم اما چهرهی قاتل مخفی است. همین قضیه باعث شد که نویسنده ما را به بازی بگیرد و باعث شود اشتباه کنیم. یک قاتل فرضی ای که در این سریال وجود دارد، دکتر کیم یوهان است. این پسر همان پسر قاتل معروف شکارچی سر ست. اما بازهم اینجا دروغ نویسنده پدیدار میشود و مشخص میشود که این پسر، پسر یک آدم دیگر است. مادر پسر واقعی شکارچی سر، از به دنیا آوردن آن پسر شرمگین بوده و بچهی خود را با بچهی مادر دیگری عوض میکند؛ و حقیقت مخفی دیگری که داشت این بود که ژن سایکوپث را داشته اما درنهایت جزو یک درصد نابغه بودهاست.
فیلمنامه نویسی سریال:
نویسنده مهارت زیادی در حواس پرتی مخاطب داشت. زمانی که داستان به اوج خودش میرسید، ذهن ما فراموش میکرد که شواهد و مدارک را کنار هم بچیند. یعنی زمانی که به به ما ثابت شده بود که کیم یوهان فرزند شکارچی سر است، ماهم فرض کردیم که اون قاتل داستان ماست. پس میتوان نویسندگی این سریال را به عنوان بهترین نویسندگی درنظر گرفت. سیر روایت داستان بسیار جذاب بود به طوری که از تمام شدن هر قسمت به وجد میآمدیم و برای دیدن قسمت بعدی صبر نمیکردیم. هرچند برای دیدن این سریال نیاز به کمی توجه و تمرکز هست. پس اگر روزی دو قسمت ببینید از سیر داستان لذت بیشتری خواهید برد.
اوج داستان:
از نظر من اوج داستان زمانی بود که پیوند مغز برای یکی از پلیسهای آسیب دیده پیشآمده بود، بود. که همان پلیس درواقع به دست کیم یوهان داشت کشته میشد. اما چرا؟ کیم یوهان که قاتل نبود.
پلیس درواقع همان قاتل روانی ماست. با پیوند مغزی کیم یوهان به پلیس قاتل، بخشی از عذاب وجدان و احساسات انسانی به قاتل اضافه شد. و حافظهاش پاک شد. فراموش کرده بود که خودش قاتل است. با این فرض که بخشی از مغزش که متعلق به یوهان قاتل بود، ( چون تا آن زمان همه فکر میکردند که کیم یوهان قاتل است) به زندگی خود ادامه میداد. هر روز کمی از خاطرات تاریک و پنهانش را به یاد میآورد. طوری که قاتلها را میکشت؛ اما همیشه بر این فرض بود که خودش قاتل نبوده و تاحدی آن را قبول کرده بود.
این قسمت از سریال، از درخشانترین قسمتهاست و من تاحد زیادی از داستان را روایت نکردم. اما اگر موضوع داستان برایتان جذاب بود، حتما این سریال را ببینید و نظرات خودتان را زیر این مطلب بنویسید 😊
۳ عامل مهم و تاثیرگذار بر تفکر بیننده دربارهی فیلم سینمایی